زندگی یعنی پول!!! ( پای نشُسته توی کفش سهراب)
« به سراغ من اگر می آیید »
« پشت هیچستانم »
کمی آن سوی تر از مرکز شهر
توی بازار سیاه
اهل اینجا نیستم ، از خطه ی گورستانم !
=============
روزگارم بد نیست
کسب و کارم عالی است
جعبه ای دارم از انواع دواها لبریز
چاره ی هر مرض و فلان شربت و بهمان کپسول
تا فلان مرهم و بیسار آمپول
======================
مردکی ساده زمن می پرسید :
تومگر درس پزشکی خواندی ؟!
... گرچه ما را نه مطبی و نه درمانگاهی است
ما در این شهر بزرگ هسته ی مرکزی دارو و درمان هستیم
خودمان دکتر و انترن و آسیستان هستیم
ما سواد و ادب و درس نداریم، قبول
زندگی یعنی پول!
===========
صاحب فلسفه و معرفت و معناییم
حافظ و سعدی و فردوسی و ناصر خسرو
وان همه عارف فرزانه / همه رفته ز یاد
آن همه استعداد ، رفته کم کم بر باد
من به او می گویم :
خط خطی کردی اعصاب مرا با حرفات !
گور بابای کتاب و قلم و علم و سوات !